بالا بلند عشوه گر نقش باز من 
کوتاه کرد قصه زهد دراز من 
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده ی معشوقه باز من
می ترسم از خرابی ایمان که می برد 
محراب ابروی تو حضور نماز من 
 مست است یار و یاد حریفان نمی کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من 
یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن 
گردد شمامه کرمش کار ساز من 
بر خود چو شمع خنده کنان گریه می کنم 
تا با تو سنگدل چه کند سوز و ساز من
حافظ رحمه الله

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها