سخنم را با نام و یاد خدا آغاز می کنم .و از خدا می خواهم در مسیر و طریق خودش قرار گیرم  بازهم بدون نام و نشان و عنوان. فارغ از هر اسم و رسم برای هیچکس. یا برای همه.بخاطر عشق این واژه ی نایاب. کم یاب. به خاطر چیزهایی که بقا دارند و باقی می مانند، به خاطر شعر و سحر. سحر و مستی مستی و بی خبری از دنیای آدم بزرگها. دنیای خواهش ها و نفس ها. دنیای حساب و کتابها و روز و شبهای خسته. جایی که ما را نمی خواهد. و ما در طلب آنیم.
روز و شب در طلبت ناله و افغان دارم
این چه سحری است که من در طلب جان دارم 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها